مصدق و احمدي نژاد


 

نويسنده: اردشير عماني (1)




 

چكيده:
 

رخدادهاي بعد از انتخابات رياست جمهوري در ايران از طرفي باعث به راه افتادن موجي از تفسيرها و تحليلهاي جانبدارانه در طيف وسيعي از رسانههاي جريان اصلي غرب و به ويژه آمريكايي عليه ايران شده است و از طرف ديگر، گه گاه شاهد مقالاتي هستيم كه از منظر متفاوتي به اين رويدادها و به طور كلي وضعيت فعلي ايران و تقابل آن با آمريكا پرداخته اند. مقاله زير اگرچه از سوي نويسندهاي ايراني به تحرير درآمده است، اما از موضعي متفاوت به رويارويي ايران و آمريكا در صحنه سياست‌هاي بين‌المللي پرداخته است. وي با مقايسه دوران امروز ايران با دوران دكتر مصدق كه اصرار وي بر پيشبرد سياست‌هايش منجر به وقوع كودتاي آمريكايي هجده مرداد عليه او و در نتيجه سرنگوني دولت او شد، ضمن صحه گذاشتن بر تفاوتهاي موجود، شباهتهايي را بين اين دو دوره يافته است. نويسنده صفآرايي كشورهاي غربي و دنبالهروهاي آنها در داخل كشور ايران، اعمال تحريم‌هاي اقتصادي براي به زانو درآوردن ايران، صف آرايي نيروهاي داخلي مخالف حكومت و همسو شدن آنها با كشورهاي غربي را از جمله شباهتهاي اين دو دوران مي‌داند.
شباهت زيادي بين برخي از جنبههاي فضاي سياسي حاكم بر ايران امروز و زمان نخست‌وزير محمد مصدق، (درست قبل از كودتايي كه با هدايت آمريكا در سال 1953 صورت گرفت و به سرنگوني دولت مشروع ايران و شكل گيري حكومت دست نشانده آمريكايي شاه انجاميد) وجود دارد. در دوره بين سال‌هاي 1951 تا 1953 ، قدرت استعماري بريتانيا از طريق كانالهاي خود در داخل ارتش ايران و ابزارهاي سياسي به خصوص دربار شاه، قادر به اختلاف‌افكني شديد در محفل حاكم و در نتيجه در كليت جامعه بود.
تحريمهاي آمريكا و انگليس بر صادرات نفت ايران در آن زمان هدفي چند وجهي را دنبال مي‌كرد: ايجاد بي‌ثباتي سياسي، دشواريهاي اقتصادي و انزواي بينالمللي. در سال آخر دوران حكومت مصدق، دولت از پرداخت دستمزد كامل كاركنانش ناتوان شده بود و اين امر به انزجار از سياستهاي ملي كردن نفت مصدق و قابليتهاي حكومت او منجر شد. دوم اينكه ايران نميتوانست كالاهاي صنعتي ضروري براي حفظ روند بهرهوري اقتصادي و اجتماعي خود را وارد كند. سوم اينكه لايهاي از طبقه حاكم كه منافع آنان در گسترش سلطه آمريكا و انگليس بر منابع طبيعي و سيستم سياسي ايران نهفته بود، از هيچ تلاشي براي متوقف كردن اين روند يا از كارآيي انداختن سيستم سياسي فروگذار نميكردند. در نتيجه در طول هشت ماهه اول سال 1953، ايران در آشوب سياسي دائمي قرار گرفت و پس از طرح ملي كردن نفت و مستقل كردن آن در زمينه سياست‌هاي داخلي و خارجي، زمينه براي تكرار كودتا توسط نيروهاي متخاصم فراهم شد.
سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا ـ انگليس تحت پوشش لشگرهاي ديپلماتيك خود از اين فضاي متشنج منتفع شدند و هنرمندانه توسط اشراف زميندار و سخنگويان آنها در مجلس ملي و دولت مصدق مطرح شدند. جامعه ايران در اوايل دهه پنجاه عمدتاً كشاورزي بود و اكثريت بزرگي بالغ بر شصت و پنج درصد ايرانيان در امر كشاورزي دخيل بودند و نقش ناچيزي در شكلدهي به سياست‌هاي ملي داشتند. در چند شهر معدود و بزرگ مثل تهران، اصفهان، تبريز، كرمان، آبادان و شيراز، جمعيت فعال سياسي از سوي چند گروه سياسي و ايدئولوژيك موجود هدايت مي‌شدند. در ميان اين گروهها، حزب توده كه جبهه‌اي از كارگران، زنان و روشنفكران در زير لواي آرمانهاي سوسياليستي آن سازماندهي شده بودند، حزبي مدرن بود كه در مراحل نخست شكلگيري خود قرار داشت. سازمان دهنگان حزب توده، روشنفكراني ايراني بودند كه عمدتاً در اروپاي غربي تحصيل كرده بودند؛ يعني كشورهايي كه احزاب كمونيست (پس از اينكه ارتش اتحاد جماهير شوروي، نيروهاي نازي را در اروپاي شرقي عقب رانده بود)، در طول و بعد از جنگ جهاني دوم در آنها قدرتمند بودند.
اين حزب (توده) فاقد تجربه بود و از فقدان درك عميق از ماهيت توسعه اجتماعي ـ اقتصادي ايران رنج ميبرد و نماينده نيروهاي طبقاتي بود. اين حزب (از منظر عدالت اجتماعي) مطالبات طبقه كارگر را در صدر سياستهاي خود قرار داد و به برخي توفيقات نيز دست يافت، اما از فرصت حياتي ملي كردن صنعت نفت ايران و ضرورت شكلدهي به يك جبهه متحد از طبقه كارگر و بورژواهاي ملي كه مصدق نماينده آنها بود، به منظور پيشگيري از موفقيت كودتاي آمريكايي سال 1953 استفاده نكرد.
اين اتفاق مي‌تواند درس سودمندي باشد كه امروزه گروههاي ايراني كه كسوت مدرنيسم و پيشرفت بر تن كرده‌اند، بايد بياموزند؛ اما در ناآراميهاي اخير آنها به جمعيتي پيوستند كه هدف آنها سرنگوني دولت مشروع پرزيدنت محمود احمدي نژاد كه از طريق دموكراتيك انتخاب شد، بود. اين همكاري بين گروههاي طرفدار طبقه كارگر و ضد انقلابيون در قالب «جنبش سبز» كه باعث وارد آوردن برخي اتهامات از سوي عناصر محافظهكار عليه «ماركسيستها» و«سوسياليست‌ها» شد، به نظر معتبر مي‌رسد.

لرزه از درون
 

دومين گروه سياسي كه خود را با دكتر مصدق و سياست خارجي آن همراه كرد، آميزهاي بيشكل از افراد، گرايشها و احزاب در قالب يك طيف گسترده، تحت عنوان «جبهه ملي ايران» بودند. اين آميزش گروههاي سياسي طرفدار تساهل و مدارا، عمدتاً منافع طبقه تجار را نمايندگي مي‌كردند كه با نگراني شاهد جنبش اجتماعي سوسياليستي و اتحاد شوروي به مثابه يك «همسايه كمونيست» بودند. در اردوگاه مصدق علاوه بر تجار، كسبه، صنعتگران و روشنفكران و دانشجويان جوانتر كه از ملي كردن صنعت نفت ايران و در نتيجه نخست وزيري مصدق در نظام خودكامه شاه حمايت ميكردند، زمينداران بزرگ، سفتهبازان، صاحبان كسب و كارهاي بزرگ به خصوص در بخش واردات ـ صادرات نفت و خانوادههاي آريستوكراسي و رده‌هاي بالاي روحانيت صميمي با مصدق نيز قرار داشتند.
سازمانهاي سياسي كه جبهه ملي به رهبري دكتر مصدق را شكل مي‌دادند عبارت بودند از: حزب ايران، حزب پان ايرانيسم ملت ايران، حزب مجاهدين اسلام و حزب زحمتكشان ايران. رهبران برخي از اين سازمانها به عنوان نماينده در مجلس ايران عضويت داشتند و سخنگوي كابينه مصدق بودند. در اين گروه از نمايندگان، شمس قنات آبادي، عبدالغدير آزاد، مظفر بقايي، حسن امامي ـ رئيس مجلس سنا ـ مخالف فعال طرح ملي كردن نفت دكتر مصدق بودند و در همكاري تنگاتنگ با عوامل قدرتهاي خارجي، در جهت تضعيف امنيت ملي و ثبات دولت در داخل سيستم همكاري مي‌كردند. قبل از حمله نهايي عليه دولت دكتر مصدق در نوزدهم آگوست 1953، محور آمريكا ـ انگليس با حمايت عوامل نظامي و غيرنظامي داخلي قدرت‌هاي بزرگ، چند «خرده كودتا» را به اجرا گذاشتند كه در نتيجه حمايتهاي گسترده ملت ايران خنثي شدند.

نيروهاي ميهنپرست در صحنه
 

امروزه پس از پنجاه و هفت سال، ايران تقريباً با همان معما مواجه است كه در آن نيروهاي امپرياليستي در حال برنامهريزي براي سيستم سياسي و اقتصادي ايران با استفاده از تحريمهاي سازمان ملل هستند، در حالي كه طبقات مرفه كه از سوي طبقه كارگر طرفدار احمدي نژاد و نيز در نتيجه سياستهاي مستقل ملي مرعوب شدهاند، در فعاليتهايي دخيل هستند كه هدف آنها دامن زدن به ناامني داخلي و تضعيف موضع ايران در سطح بين‌المللي است. نقش غير رسمي اين بخش از مردم ايران كه عمدتاً از سوي «اصلاح‌طلبان» هدايت مي‌شوند، در واقع آماده‌سازي زمينه براي تقويت نفوذ ايالات متحده بر ايران، تقويت برتري آن در منطقه خاورميانه و بر هم زدن موازنه نيروها در آسياي مركزي و شرق آسيا است. رهبري اين «جنبش» كوشيده است از دهمين انتخابات رياست جمهوري و با به زير سؤال بردن نتيجه اين انتخابات، به عنوان جاي پايي براي كسب قدرت حكومتي استفاده كند؛ انتخاباتي كه پرزيدنت احمدي نژاد با كسب هفتاد و سه درصد آرا، نامزد اصلاح‌طلب مير حسين موسوي را شكست داد.
اگرچه بين دوره مصدق و وضعيت امروز ايران و اهداف احمدي نژاد شباهت‌هايي وجود دارد، اما تفاوتهاي مهمي نيز در حال رخ نمودن است. دولت پرزيدنت احمدي نژاد كه پيامد يك انقلاب است، در تضاد شديد با دولت ليبرال دكتر مصدق قرار دارد. دوم اينكه ايران در مقايسه با آن دوران بسيار توسعه‌يافتهتر است و ايالات متحده دست كم در سي سال گذشته قادر به زانو در آوردن سيستم اجتماعي ـ اقتصادي ايران نبوده است و آخر از همه اما نه كم اهميتتر از همه اينكه، نيروهاي امنيتي جمهوري اسلامي ثمره انقلاب، آموزش ديده، مجهز و از نظر ايدئولوژيك مسلح به نگرش جهاني رهبران مسلمان هستند، در حالي كه نيروهاي نظامي شاه توسط قدرتهاي استعماري و امپرياليستي آموزش ديده بودند و در خدمت استبداد متحد با منافع خارجي قرار داشتند. نهايتاً اينكه تحريمهاي اقتصادي غرب تا حدودي از سوي چين و روسيه كه تأثيرگذاري خود را در تضعيف اقتصاد ايران از دست دادهاند، مختل شدهاند.
منبع:www.infowars.com

پي نوشت:
 

1ـ اردشير عماني نويسنده متولد ايران و فعال در کارزار ضد جنگ و ضد امپرياليستي ايالات متحده، از جمله عليه جنگ ويتنام و اکنون جنگ عراق به مدت افزون بر چهل سال مي‌باشد. او در طول هفت سال گذشته در جنبش صلح ايالات متحده مشارکت داشته و در ترويج ديالوگ و صلح بين ملتها و ممانعت از جنگ عليه ايران در نتيجه تحريکات ايالات متحده بوده است.
 

منبع:‌نشريه سياحت غرب شماره 81